توضیحات
لورنتسو: … اشتباه کردم با آدمی یکی شدم که عین خودم بود. وقتی خوشبختیم با کسی باشیم که شبیه خودمون نیست و اون چیزهایی را داره که ما کم داریم. بهجای اینکه اونو از اضطراب بیرون بیارم، خودم افتادم تو ورطۀ اضطراب. بهنظرم میرسید که دارم آرومآروم تو آب تیرهای فرومیرم، عین گرداب، و دارم همه عقل و نفسمو از دست میدم. چه حس وحشتناکی.
تِرِزا: وقتی یکی خوشبخته، همیشه از ذکاوتی که واسه اون اتفاق بزرگ به خرج داده، در حیرته. برعکس، وقتی یکی خوشبخت نباشه اصلاً تعجب نمیکنه که این چه سرنوشت احمقانهایه. احمقانه و کور. بهنظرش طبیعی میآد که اینقدر احمقانه باشه. معلومه که احساس بدبختی واسه مردم یه اتفاق طبیعیه، و ازش تعجب نمیکنن.